در مدیریت فضای روستایی در ایران همواره تأکید بر نقش محوری کشاورزی و رشد و توسعة این بخش حاکم بوده است. از طرفی تلاشهای توسعهای صورتگرفته در اغلب موارد نتیجة درخوری نداشته و تردید متولیان امور را درخصوص کمک به این بخش افزون کرده است؛ بهگونهای که سیاستهای عمومی توسعة روستایی در سالهای اخیر تغییر رویه دادند و بهدنبال گزینههای جایگزینی نظیر گردشگری هستند. با این حال، در بررسی نیروی شکلدهی به سکونتگاههای روستایی نباید به فضای تردید همراهی/تضاد با گسترش کشاورزی در جوامع محلی اکتفا کرد، بلکه باید در سطح «گفتمان» به تجزیه و تحلیل پرداخت. پژوهش حاضر نشان میدهد که چگونه «روستابودگی» و بهتبع آن کشاورزی در برابر گفتمان «نوسازی» (محرومیتزدایی و رفع عقبافتادگی روستا و کشاورزی) و در مقابلِ گفتمان نوگرای محافل علمی و دانشگاهی (حفظ بقایای فرهنگی و دانش بومی) موضع مقاومتی درپیش گرفته است و در جایگاه «جامعة زیستی» سعی در تحمیل قدرت و کنشگری خود به دیگری دارد. چنی وضعیتی تاکنون ثبات نسبی داشته و همواره به چالش کشیده شده است و بازسازی میشود. بههمین منظور، راهبرد حاکمیت ازطریق جامعه میتواند مبنایی برای پرکردن شکاف سیاستهای عمومی توسعه و بهرهبرداریهای محلی باشد و حرکت از «سیاستهای روستایی» به «سیاستها از روستا» به معیاری برای پیشرفت بهسمت این رویکرد بدل شود.